خانه بازی

خانه بازی

 

نوشته هنگامه حیدری  هنرجوی مدرسه آرتسنس

هنگامه حیدری از هنرجویان بسیار خوب مدرسه آرتسنس است که با حضور در کلاس‌های ما توانست استعدادهای خود را در زمینه عکاسی و نویسندگی شناخته و از آنها به خوبی استفاده کند.از ایشان چندین برداشت مقاله به عنوان برداشت آزاد در وبسایت ما وجود دارد که مقالات برزخ رویاهای ناتمام و سایه مردی ایستاده  جزو آنها هستند و ما پیشنهاد می‌کنیم شانس مطالعه آنها را ازدست ندهید.

درتصویری را می‌بینیم که در آن جز دو قلب که می‌تپد‌، دیگر هیچ چیز سالم نیست.تصویری از خانه‌هایی در پس‌زمینه که ویرانند و هرچه به جلوی قاب نزدیک می‌شویم ویران‌تر و نابودتر میشوند تا به پدر و پسری می‌رسند. خدا می‌داند در این روند پدر چقدر فرو پاشیده‌است.
خانه‌هایی را می‌بینیم(یا شاید بهتر باشد بگویم نمی‌بینیم)که هیچ اثری از زندگی در آنها نیست. پنجره‌هایی که پرده‌هایشان دریده شده و شیشه‌هایشان ریخته و بی شک باد و سرما تا زورشان می‌رسد در آنها جولان می‌دهند.
و شهر،شهری که حال معلوم نیست اولش کجاست، آخرش کجاست، کدام خانه کدام کوچه و خیابان است.
در سمت راست قاب تصویر دری باز است که زیر تلی از آجر و خاک مانده، دری از خانه‌ای، که‌ شاید هنور نمی‌خواهد باورکند هیچ انسانی نه که نخواهد، نمی‌تواند به آن وارد شود.دری که حتم دارم دلش برای ضربآهنگ دست صاحبخانه تنگ میشود.
و اما در جلوی تصویر، پدر و پسر؛پدر، پسر را که جان سالم به در برده در آغوش گرفته و از میان خرابه‌ها رد می‌کند. پدری که پشتش خم شده از بار غم و مصیبت. چه می‌دانیم چند نفر از خانواده‌اش را، همسایه‌هایش را، مردمانش را از دست داده است.پدری که سرش را پایین انداخته و با احتیاط در جایی قدم برمی‌دارد که روزی با قدم‌های سریع و استوار از آن گذر کرده و به خانه می‌رفته ودر سر راه برای همسایه‌اش دست تکان می داده‌است.
و پسرک که دست بر سرش گذاشته که لابد درد می‌کند یا حیران مانده از چیزی که می‌بیند، شاید می‌گوید اینجا کجاست؟ و پدرش در گوشش زمزمه می‌کند: چیزی نیست جان و دل. خدا لِگوهایش را بهم ریخته تا دوباره خانه بازی کنیم.

عکس متعلق به خسارات جنگ است و اگر شما نام عکاسش را می‌دانید، با نوشتن آن در قسمت نظرات درباره این مقاله ما را راهنمایی کنید.

تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید