رویای ساز
برداشتی آزاد از عکسی از جلال شمس آذران

 

 

عکسی از جلال شمس آذران

 نوشته هنگامه حیدری هنرجوی مدرسه آرتسنس

زن مسن چَشم هایش را بسته و پیراهن گلدار بهاری به تن دارد و شاید دلش هم بهاریست چرا که از گوشه گونه‌هایش را که میبینم پیداست دارد لبخند میزند.
اما تکلیف چَشم هایش را نمیفهمم.شاید بسته هستند تا با خاطرات آهنگی که مینوازد، در پشت پلکها دمی سر کنند و یا شاید هم بسته اند تا زن با لحظه‌هایی که از مقابل چشمانش میگذرد روبرو نشود!
نمی‌دانم غمگینند یا خوشحال.چشم ها هیچوقت دروغ نمیگویند اما چشم های او راستش را هم نمی‌گوید.
با دست‌های مادرانه اما زمخت و چروکیده‌اش دارد ساز می‌نوازد.
البته نمی‌دانم اینجا نواختن بکار می آید یا نه.زیرا زن حاضر در این عکس مستند با انگشتان پف کرده و قوی در هوا مانده‌اش پیداست که این ساز کهنه را باید به زور به صدا درآورد.
فکر می‌کنم موسیقی که می‌نوازد موسیقی شادیست متعلق به سرزمین مادری‌اش، شاید هم برای دلخوشی و آرام کردن کودک پشت دایره دارد ساز میزند.کودکی که با گل های پیراهنش در او غرق شده است و چیز زیادی از او پیدا نیست که در نگاه اول متوجه شوم حضور او واقعیت دارد یا نه.
که او آیا کودکیست که دستش را روی دایره گذاشته و از لرزش آن زیر پوست لطیف دستش لذت میبرد و یا رویای ساز است! رویای سازی که آبستن کودکیست برای نواخته شدن.

اگر این مطلب را دوست داشتید پیشنهاد می‌کنیم مقاله برزخ رویاهای ناتمام را هم بر روی وبسایت مدرسه آرتسنس مشاهده کنید.

تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید