نوشته فاطمه رضاییچله هنرجوی مدرسه آرتسنس
هر روزه میتوان در هر سازمانی که وظیفه اجرای عدالت را بر عهده دارد، انسانهایی با روایتهای مختلف و در جستجوی عدالت پیدا کرد. علفزار چندین داستان از این روایتها را انتخاب کرده و به واسطه شخصیت اصلی یا همان بازپرس در داستان فیلم، به یکدیگر ربط میدهد. داستان اصلی که بیشتر زمان فیلم را به خود اختصاص داده، با الهام از واقعهای ساخته شده که بیشتر از چند سال از روی دادن آن نمیگذرد. خانوادهای در یک مهمانی خصوصیشان در باغی اطراف شهر توسط عدهای از اهالی همان منطقه مورد ضربوشتم و تجاوز قرار میگیرند. برای شکایت نزد بازپرسی میآیند که در گیر و دار گرفتن انتقالی به تهران است البته که شانس کمی دارد زیرا که در حلکردن پرونده قبلیاش ناکام مانده. از اینجا به بعد فیلم با اولین گرهاش یعنی انصراف شاکیان از شکایتشان نوید داستانی در پشت روایت اصلی را به مخاطبانش میدهد. در این بین خرده داستانی دیگر نشان داده میشود؛ داستان پدر و مادر معتادی که جهت گرفتن شناسنامه برای دخترشان اقدام کردهاند.
موضوع و مضمون عدالتخواهی یا تم معماییای که داستان علفزار دارد، به خوبی شکل گرفته است. شخصیتها نیز با اجرای قابل قبول بازیگرانشان جز ترلان پروانه، بر واقعگرایی فیلم افزودهاند. اما در عین اینکه بازی صدف اسپهبدی در نقش مادر معتاد به عنوان اولین تجربه سینماییاش ستودنی است بازی پژمان جمشیدی برای مخاطبی که آثار قبلی او را دیدهاست، در جاهایی یادآور همان زبان بدنی است که او در نقشهای کمدیاش به کار میبرده و به همین دلیل است که حتا گریم و ریش بلندش بیننده را قانع نمیکند که او را در این نقش کاملن جدی، باور کند.
کاظم دانشی به عنوان کارگردانی که علفزار اولین تجربه سینماییاش است، سالها در پشت صحنه سینما تجربه کسب کرده و سیمرغهایی که برای این فیلم دریافت کردهاست بر گرفته از همین تجربیات است. او در مقام نویسنده فیلمنامه نیز توانش را در شروع و میانه داستان گذاشتهاست. در نیمه دوم فیلم، داستان دچار افت ریتم میشود درحالیکه در ابتدا داستان بسیار گیرا و پر کشش پیش میرود. در کل داستان پدر و مادر معتاد به خوبی با داستان اصلی ارتباط برقرار نمیکند اما در نقش متعادلکردن فضای فیلم با طنز مناسبی که دارد، ضرورت وجودش را نشان میدهد.
در مورد استفاده از تمهیدات سینمایی، کارگردان تمرکزش را بر لوکیشن وقوع اتفاقات فیلم گذاشته و با وجود استفاده از قسمتهای مختلف کلانتری برای ایجاد تنوع بصری و فرار از یکنواختی، در بعضی از لحظات این محدود بودن لوکیشن،احساس حبسگونهای به مخاطب منتقل میکند که در حرکات سریع دوربین از روی نردههای راهپلهها یا نماهایی که شخصیتها در پشت پنجره قرار گرفتهاند، بیشتر احساس میشود و شاید کارگردان و فیلمبردار عامدانه اینکار را انجام داده تا برای مخاطبانشان فضای زندان را تداعی کنند.
علفزار فیلمی است که فیلمنامهای کلاسیک دارد و بیشتر تمرکزش بر داستان و شخصیتهایش است اما موضوع فیلم که جستجو برای عدالت است آنقدر برای جامعه معاصر ایران و در ابعادی بزرگتر، سایر کشورهای جهان مهم است که بیننده را پیگیر دیدن آن میکند. عدالتخواهی در جامعهای که یک پایش در سنت و پای دیگرش در مدرنیته گیر افتاده، همانند روشن نگهداشتن شعلهای در میان طوفان است. نحوه مواجهه هرکس با چالشهای شخصیاش نیز چیزی است که شاید جامعه امروزی ایران برای دیدن آن باید به سینما و مشاهده آثاری چون علفزار رو بیاورد.
اگر این مطلب را دوست داشتید پیشنهاد میکنیم مقاله درباره فیلم حصارها را هم بر روی وبسایت مدرسه آرتسنس مشاهده کنید.