این‌بار تاریخ را نه فاتحان،که زنان می‌نویسند
درباره نمایشنامه شب هزار و یکم

 
 
نوشته زهرا فرهودی هنرجوی مدرسه آرتسنس 
 «تاریخ را فاتحان می‌نویسند» این را از هرودوت تاریخ‌نویس یونانی نقل کرده‌اند، اما چیزی که هرودوت در این جمله به آن اشاره نکرده است این است که تاریخ را مردان فاتح می‌نویسند، به همین دلیل در طول تاریخ نگاشته شده توسط مردان،کمتر پیش می‌آید زنی تصمیم مهمی گرفته، از اتفاقی جلوگیری کرده و یا باعث هیچ اتفاقی هم نشده باشد. اما بیضایی در این نمایشنامه زنان را به نویسندگان تاریخ بدل می‌کند، زنانِ نمایشنامه شب هزار و یکم بیضایی کنش‌دِهَند و اثرگذار، سخنورند و گزنده سخن می‌گویند، زنانی که نه تنها نظاره‌گر نیستند بلکه پیوسته با محیطِ اطراف خود در پیکار و کشمکش هستند و تظلّم‌خواهی می‌کنند. در ادامه به معرفی نمایشنامه شب هزار و یکم بهرام بیضایی می‌پردازیم.

 

بهرام بیضایی

 
بهرام بیضایی در مورد داستان‌های شب هزار‌و‌یکم چنین نوشته: «نمایش نخستین شب هزار‌و‌یکم از نمونه‌ پیشین و گم‌شده‌ افسانه ضحّاک (اژدهاک) بازسازی شده؛ داستان گفته نشده‌ی شاه ضحّاک و همسرانش شهرناز و ارنواز؛ که نویسنده فکر می‌کند سرچشمه‌ی اصلی داستان کتاب نابود شده‌ی هزار افسان است. نمایش دوّم داستان گفته‌نشده مترجم گمنامی است که هزارافسان را از پارسی به عربی برگرداند و نام آن را الف لیله‌و‌لیله کرد؛ کتابی که قرن‌ها بعد در بازگرداندن دوباره به پارسی نام هزارویک شب گرفت. و نمایش سوّم نیز حتمن چند دهه پس از تاریخ چاپ بازگردان هزارویک شب به فارسی –۱۲۸۰ ه‍. ق- می‌گذرد و به روزگار ما نزدیک‌تر است و داستان گفته نشده سرانجام زنی است که هزارویک شب خواند.»
بیضایی در این نمایش‌نامه می‌خواهد اثبات کند که «هزار‌و‌یک‌شب» پایه و اساسی ایرانی دارد و هم برمبنای اساطیر ایرانی (ضحاک) استوار است و هم بنیاد آن به کتاب گم شده در لابه‌لای تاریخ ایران یعنی «درخت کهن» برمی‌گردد.
جدا از نمادپردازی اسطوره‌ای و نشانه‌شناسانه این اثر که ریشه هر شخصیت را به یک اسطوره‌ایرانی مرتبط می‌کند، با خواندن این نمایشنامه قدم به شگفت‌انگیز‌ترین و جادویی‌ترین داستان تاریخ می‌گذاریم، ترکیبی از هزار‌و‌یک شب و شاهنامه.
نمایشنامه شب هزار‌و‌یکُم در سه اپیزود نوشته شده است.  
 
اپیزود اول:
ارنواز و شهناز دو دختر جمشید، زنان ضحاک‌اند. در شب هزار‌و‌یکم و آخرین شب پادشاهی ضحاک داستانی برای او می‌گویند: داستان هزار شب از پادشاهی او. در این نمایش نقش دو زن مدام عوض می‌شود. گاهی خودشان هستند، گاهی دیگری و گاهی دیگران و در این بین رازهای بسیاری را برای ضحاک برملا می‌کنند.
ضحّاک: [بر زانو] نام شما زدوده خواهد شد! شما بی‌خردید! پهلوانان می‌آیند و مرا زنجیر می‌کنند؛ و شما را جز سرزنش نمی‌رسد بدین که همسرانِ من بودید! در داستان‌ها که از این پیکار می‌کنند سخنی از شما نخواهد رفت؛ آری_ در این پیروزیِ در راه، کسی یادی از شما نخواهد کرد!
شهرناز: من این برای نام نکردم ضحّاک؛ خواهرم ارنواز نیز. ما دختران جمشیدیم؛ جهان به داد می‌گستریم_ و خود ارّه می‌شویم!

 

اپیزود دوم:
این نمایش روایت تظّلم‌خواهی خورزاد نیکرخ و ماهک، همسر و خواهر پورِ فرُّخان است که برای یافتن نشانی از او نزد شریف در بغداد آمده‌اند. پورِ فرّخان، همراه با همسرش خورزاد، و خواهرش، ماهک، از ری به بغداد آمده است تا از ستم والی آن شهر به قاضی‌القُضات شکایت کند. وی به پیشنهاد شریف بغداد، کتاب هزار افسان را از پهلوی به عربی ترجمه می‌کند، اکنون که اعراب آن را به عربی خوانده‌اند، به او تهمت‌زده که با ترجمه این کتاب می‌خواهد رخنه در دین افکند و بدعت در سنت گذارد و اخلاق تخریب کند پس او را به بند کشیده و به قتل ‌می‌رسانند. آن‌ها کتاب را به فرهنگ عربی می‌آرایند و وانمود می‌کنند کتاب در اصل به زبان عربی نگارش شده است.
خورزاد: باید بدانم چگونه تاوان دانایی داد! روزی خود را نپُرسم که چرا از این روز نپُرسیدم! آری_ باید بدانم چه‌ها گذشت!
عجمی: تا بدانی چه کسان پاداش خون وِی ستدند؟
خورزاد: تا بدانم بی سامانی‌ام چگونه سامان گرفت!

 

اپیزود سوم:
حکایت زنی است به نام روشنک که دور از چشم همسر در مدت هزار‌و‌یک شب، کتاب هزار‌و‌یک شب را خوانده است. کتابی که «عقلا گفته‌اند منحوس کتابی است و ملعون قصه‌ای و هر زنی که این کتاب بخواند به شب آخر نمی‌رسد». روشنک می‌خواهد درسی به همسر خود (میرخان)بدهد. میرخان در گذشته مامورتعطیل کردن مکتب خانه‌ی مادرِ روشنک بوده، حادثه‌ای که در پی آن مادر روشنک خود را به اعتراض به آتش کشیده است. حال روشنک می‌خواهد میرخان را تغییر دهد زیرا معتقد است «مردی را تغییر بِدِه که سرمشق دیگران است»
روشنک: کودکان من، اندیشه‌های من‌اند!
میرخان: [می‌خروشد] کاش مُرده به دنیا آیند! ما را چه نیازی به اندیشه، که راهِ آیین پیش پای ماست؟ من کودکانی می‌خواستم از جنسِ خودم!
روشنک: کودکانِ بی اندیشه؟
میرخان: زنده؛ همچنان که منَم!
 
نثر کتاب جزو نثرهای کلاسیک فارسی محسوب می‌شود و شاید کلمات و عباراتی داشته باشد که خواننده امروز به تمامی متوجه نشود اما این اتفاق اصلن به لذت خواندن این داستان صدمه نمی‌زند. جمله‌ها و دیالوگ‌های نمایشنامه شبیه به یک شعرند، همه آهنگین‌اند و پر از نیش و کنایه و گزند، همین باعث شده درک داستان وابسته به درک معنای تک تک کلمات نباشد. 

 

کتاب شب هزار و یکم بهرام بیضایی
 
مشخصات کتاب: 
شب هزار‌و‌یکُم (نمایشنامه)/بهرام بیضایی/ انتشارات روشنگران و مطالعات زنان/ 112 صفحه/ چاپ ششم 1395
 
پی‌نوشت: نمایش شب هزارویکُم نخستین بار به کارگردانی و نویسندگی بیضایی از ۲۶ شهریور تا ۱۷ آبان ۱۳۸۲ هر شب مانند سه پرده از یک نمایش در تالار چهارسوی تئاتر شهر در تهران بر صحنه رفت.

 

اگر این مطلب را دوست داشتید پیشنهاد می‌کنیم مقاله نوشتن عمیق‌ترین شکل مواجهه با خود است را هم بر روی وبسایت مدرسه آرتسنس مطالعه کنید.

 
 
 
 
 
 
 
 
مینا شیرزاد
۱۴۰۳/۰۲/۱۷
5
0
0

بسیار مختصر و عالی


تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید