زندگی در سایه‌ها
درباره عکسی از ژوزف کودلکا

 
 
عکسی از ژوزف کودلکا
 
نوشته آزاده اکبری هنرجوی مدرسه آرتسنس 
اگر این تصویر صحنه‌ای از فیلم‌های هیچکاک بود، منتظر می‌ماندیم تا با اتفاقی شاید طنزگونه هویت سایه آشکار و داستان با عاقبتی خوش تمام شود. اما این تصویر عکس مستندیست  از کودلکا، عکاس چک - فرانسوی که بی‌جهت نیست اگر او را ثبت‌کننده تلخی‌ها یا به قولی از مایک هارتلی مرد «سرزمینهای تاریک» بخوانیم. 
نمای روبرو از دیواری خالی که تنها عنصر الحاقی آن، تلویزیونی قرار گرفته بر سکویی در بالای دیوار است و باقی، همگی سایه. سکو تخته ایست ایستاده بر دو پایه دیواری که به گواه سایه‌ها مثلثی شکل هستند. اما ترکیب این نمای دوبعدی با خطوط اریب سایه پنجره تصور یک فضای سه بعدی را ممکن می کند. جاگذاری دقیق اجزا تصویر مانند قرارگیری خطوط عمودی قاب پنجره در امتداد پایه‌های سکو یا درست در میانه پشتی صندلی از ویژگی‌های کارهای کودلکاست که در این تصویر نیز دیده می‌شود. همچنین مثلث دیدگانی که بسیار استادانه آن را به کار می‌گیرد در این عکس میان تصویر تلویزیون، سایه مرد و سایه صندلی شکل گرفته است. 
فضای اتاق با سایه صندلی لهستانی و تلویزیونی که احتمالن برای جذب یا سرگرمی مشتریان بوده، بیشتر به یک کافه می‌ماند. جایی شبیه به چایخانه‌ها در رمان‌های احمد محمود، محیطی شلوغ و پرهیاهو از بحث و جدل بر سر موضوعی که چند دقیقه پیش از رسانه‌ها پخش شده است. اما این یکی خالیست گویا به دلیلی از رونق افتاده است و تنها مشتری‌اش پس از شنیدن خبر در حال ترک آن است. سایه قاب پنجره‌ها، ناصاف و کمی نامنظم نشانی از حصاری بدساخت و ویرانگی فضا دارند. جهت حرکت مرد مشخص نیست، می‌رود یا می‌آید. شاید هم در پشت قاب پنجره ایستاده، کمی به سمت پنجره چرخیده و دزدکی نگاهی به داخل می‌اندازد. به نظر می‌آید بارانی به تن دارد، یقه بالا آمده و کلاه لبه‌دارش بیشتر شبیه لباس کسی است که می‌خواهد خود را مخفی کند، کاراگاه خصوصی، جاسوس یا یک فراری. حتی جهت صندلی هم مشخص نیست، پشت به صحنه یا رو به آن. خط عمودی قاب که در کنار پایه سمت راست کفه صندلی را قطع کرده، این احتمال را بوجود می آورد که صندلی هم بیرون از فضا و پشت پنجره قرار داشته باشد. مرد داخل تلویزیون نه به شخصیت فیلم‌ها می‌ماند و نه به گوینده اخبار، انگار کسی است استتار شده در جعبه تلویزیون و سیاهی سایه، با موقعیتی که بر تمام فضا تسلط دارد. چشم‌های رو به پایین و صفحه محدب تلویزیون این حس را بوجود می‌آورد که با احتیاط خم شده است تا سایه زیر سکو را دنبال کند. 
بریتانیای کبیر، ولز، سال 1974، کودلکا جوان سی و شش ساله‌ای که چهار سال قبل وطن از رونق افتاده، ویران و دربندش را رها کرده است، در لباسی مبدل و سایه‌وار همیشه چشم به درون آن داشته اما از ترس تعقیب مسلطان اشغالگر جرات ورود به آن را ندارد. کشوری حاضر نشده است او را به شهروندی بپذیرد، جایگاهش چون سایه صندلی بی‌جهت و بی‌مکان است. این عکس صحنه‌ای از زندگی خود اوست، بدون طنز شاید با پایانی خوش. 
و اما نقش بیننده چیست؟ ناظری که نگاهش بی‌تفاوت بر زندگی این عکاس ناشناس افتاده است، شاید این نقش طعنه‌ای است بر کسانی که سالها هنر او را در گالری‌هایشان به نمایش گذاشتند و به تحسینش ایستادند ولی حاضر نشدند کشوری جدید به او ببخشند.

 

اگر این مطلب را دوست داشتید پیشنهاد می‌کنیم مقاله فرشته‌ای که خود نیاز به دعا داشت را هم بر روی وبسایت مدرسه آرتسنس مطالعه کنید.

 

 
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید