Pipilotti Rist هنرمند 57 ساله سوییسی، فعالیت هنری خود را از سال 1986 با رویکردی فمینیستی آغاز کرد. او در رابطه با رویکرد فمینیستیاش اعلام میدارد: «من از نظر سیاسی یک فمینیست هستم اما شخصن نیستم، تصویر زن در هنر من فقط مختص به زنان نیست و مختص تمام انسانهاست. امیدوارم یک پسر جوان بتواند دقیقن مثل هر زن از هنر من استفاده کند.»
در تاریخ هنر فمینیسم، ویدیو یکی از مهمترین رسانههایی است که در خدمت این جنبش بوده است و در بازگویی دغدغههای زنان هنرمند، نقش موثری داشته و باعث شده که پیام هنرمند صریح، بی واسطه و در لحظه منتقل گردد و اثرگذار باشد. به همین دلیل ریست ویدیو را به عنوان رسانه اصلی خود برگزیده. او هم مانند
بیل وایولا ویدیو را به مثابه زبان بصری جدیدی به کارگرفته است که انحصار رسانههای تجاری یعنی سینما و تلویزیون را میشکند و آثاری خیالانگیز و تجریدی خلق میکند. در واقع قصد اصلی ریست این است که فضایی برای ویدیوآرت ایجاد کند که به ماهیت خود رسانه بپردازد و روشهای جدیدی را برای کشف خویشتن و جهان، هم دنیای خارج و هم دنیای درون کشف کند.
ریست در ویدیوآرتهایش به دنبال ساختارشکنی است، مرزها را میشکند و قصد بازتعریف کلیشهها را دارد. او با سبک و سیاق مخصوص به خود و با استفاده از امکانات فنی مانند سرعت بخشیدن، کند کردن یا تحریف کردن، تصاویر را با مضامین مورد نظرش در میآمیزد. عناصر صدا، خیال، رنگ و نور را استادانه در کنار هم میچیند و اثری سورئال و انتزاعی از تصویر واقعی زن ارایه میدهد.او در آثارش تمایل به نمایش بدن زن دارد اما نه به عنوان اثری اروتیک و ابژهای منفعل و زیبا برای «نگاه خیره» جامعه مرد سالار، بلکه قصد تعریف مفهوم والایی از زن دارد به عنوان مولد فرهنگ و معنا.رنگ نقش اساسی در ویدیوآرتهای ریست دارد. او با رنگ رویا پردازی میکند و به خوبی توانسته است دردها و زخمهای زنانه خود را با رسانه ویدیو و امکانات گسترده بینارشتهای که ویدیو در اختیارش میگذارد، درآمیزد. او عنصر رنگ را در شدیدترین و تاثیرگذارترین حالت استفاده میکند.
ریست در ویدیو «همیشه همه جا هست» ساخته سال 1997 دو صفحه نمایشگر را کنار هم قرار داده است که یکی تصاویری از گل ها و طبیعت را نمایش میدهد و دیگری تصویر زن جوان آنارشیستی که سرخوشانه در حال پرسهزنی در خیابانهای شهر به صورت اسلوموشن است. او با چوبی که در دست دارد و سر آن مشابه گلی است که در نمایشگر مجاور نمایش داده میشود، شیشههای ماشینهای پارکشده را میشکند، این چوب میتواند نماد خشم فروخوردهای باشد که جامعه مرد سالار به او تحمیل کرده است و در نگاه اول به نظر میرسد که او قصد انتقامی مجرمانه از جامعه خود را دارد ولی ریست به درستی عنصر رنگ و موسیقی را وارد کرده است تا به دور از خشونت و استفاده از عناصر زیبا و جذاب مانند لباس آبی و کفش قرمز و گلها و ... پیام خود را منتقل کند. هنگامی که پلیس زن از کنار او میگذرد و سلام نظامی میدهد در واقع تاییدی بر این است که عمل به ظاهر مجرمانه او میتواند تعبیری از قدرت برتری ذهن زن در جامعه مردسالار و جایگاه قابل احترام او باشد.
ریست در ویدیو «من دختری نیستم که چیزهای زیادی از دست میدهد» ساخته سال 1986 زنی با لباسی سیاه در پس زمینه سفید را نشان میدهد که سینه هایش بدون پوشش است و با نمایش جنون وارانه عصیانگری خود، جلوی دوربین میرقصد و بارها این جمله را که اشارهای به آهنگ گروه بیتلز دارد تکرار میکند این ویدیو به صورت برشهایی با تصاویری محو ارایه میشود و با وجود نمایش برهنگی قصد نمایش اغواگری را ندارد بلکه تصویری از زن واقعی را نمایش میدهد که قصد تغییر تصورات کلیشهای از برهنگی را دارد.
ریست در ویدیو «با من مهربان باش» ساخته سال 2008 که یک سلف پرتره میباشد، یک شیشه آینه مانند را بین خود و دوربین حائل قرار داده است و صورت آرایش کرده خود را بارها به شیشه میمالد تا در نهایت تصویری به هم ریخته بر جای ماند از اثرات آرایشی که معمولن به عنوان عامل زیبایی زن شناخته میشود. او چهره به ظاهر زیبای آرایش کرده خود را از ریخت میاندازد تا در نهایت زیبایی دچار استحاله را به ثبت رساند. در واقع قصد در هم شکستن معیارهای معمول زیباییشناسی زن را دارد که معمولن گرایشی جنسی دارند.
ریست هم مانند
سیلویا ریوا در فرم ارایه ویدیوآرتهایش نیز خلاقانه عمل کرده است. او معمولن در فضاهایی بزرگ مقیاس و غیرعادی کارهایش را به نمایش میگذارد تا مخاطب را در کشف بعد شهوانی و جسمی و بعد روانی بدنش تنها بگذارد. او در آثارش مرزها را از بین می برد، مرز بین روح و جسم زن. روح و جسم را در هم میآمیزد و نگاه متقاوتی را معرفی میکند که در ستیز با تقلیل جایگاه زن در حد ابژهای جنسی است.
ریست حتی در طراحی منظر شهری نیز با همین رویکرد وارد شده است که مرزها را بشکند و فضاهای خصوصی و عمومی در مقیاس شهر را بیمرز ببیند. وی در طراحی میدان Stadtlounge شهر Gallen سوییس، به همراه کارلوس مارتیتز فضاهای خالی ناامن بین ساختمانها را از طریق یکپارچهسازی با مصالح کف و استفاده از آسفالت قرمز رنگ و پیوند فضاها به هم، به استراحتگاهی شهری و فضای تفریحی پیاده محور تبدیل کرده است. همچنین با استفاده از المانهایی مانند فانوس برای روشنایی، فضاهای عمومی را در حد فضای خصوصی خانگی طراحی کرده است و اختلاف بین فضای عمومی و خصوصی را از بین برده است.
رنگ غالب در طراحی منظر شهری رنگ سبز میباشد که این بار نیز ریست با ساختارشکنی همیشگیاش به دنبال رنگ قرمز رفته است که سبب حیاتبخشی به فضای مرده شهری شده است و بر طبق گفته مارک اوژه به خوبی توانسته نامکان را به مکان تبدیل کند. نقطه تمایز ریست با اغلب هنرمندان آوانگارد فمینیست مانند سیندی شرمن در این است که او به جای تصویری اعتراضی و انتقامی نسبت به جامعه مردسالار در فرمی خشن و تیره به ارایه تصاویری شاد، جذاب و سرشار از رنگ به همراه رقص و آواز میپردازد. او در تلاش برای نمایش یک ژست زنانه بازیگوش در دنیای مردسالار در قالب نمایشی از طنز و مثبتاندیشی ناخودآگاه است که در هنر فمینیسم بسیار نادر است. او به درستترین و زیرکانهترین وجه قصد انتقال حس سادگی، خوشبختی و امیدواری را دارد که خودش نیز اذعان میدارد: «هر هنرمند دستورکاری دارد و برنامه من امید است و خوشحالم که به عنوان خوشبین شناخته می شوم»
اگر این مطلب را دوست داشتید پیشنها میکنیم مقاله در امتداد مرگ که درباره یک ویدئو آرت است را بر روی وبسایت مدرسه آرتسنس مطالعه کنید.