«امید به اندازه‌ کافی هست، تا بی‌نهایت، اما نه برای ما»
درباره‌ کافکا و آثارش

 

 

کافکا

نوشته مرمر قدکچی هنرجوی مدرسه آرتسنس

«هنربرای هنرمند، رنجی است که با آن خود را از گرفتار شدن در رنجی دیگر نجات می‌دهد. هنرمند غول نیست، بلکه پرنده‌ای است کمابیش رنگارنگ در قفس وجود خود.»


فرانتس کافکا، در سال ۱۸۸۳، در خانواده‌ای یهودی و آلمانی زبان در پراگ، چکسلواکی، متولد شد. در دانشگاه آلمانی پراگ حقوق خواند و از سال ۱۹۰۸ به بعد کارمند دفتری شرکت بیمه بود. بهترین داستان کوتاهش، «مسخ»را در پاییز ۱۹۱۲ نوشت. تقریبن هیچ‌یک از کارهای مشهورش، مثل رمان محاکمه(۱۹۲۵) و قصر (۱۹۲۶)، در زمان حیاتش منتشر نشد. در سال ۱۹۱۷، در خلطش خون دیده شد و این نشانی از بیماری سل بود که در نهایت او را به کام مرگ فرو برد. کافکا ازدواج نکرد، سه بار نامزد کرد، دو بار با فلیسه بائر، یک بار با یولی وریتسک. رابطه عمیق او با فلیسه که نامه نگاری‌های کافکا به او بیش از ۸۰۰ صفحه را در برمی‌گیرد، نشان از مناسبتی عاشقانه و ژرف است. شاید یکی از روش‌هایی آشنایی عمیق‌تر با دغدغه‌های اصلی کافکا، مطالعه نامه‌های او به فلیسه است. با ادامه عارضه سل در بهار سال ۱۹۲۴، کافکا به آسایشگاهی در نزدیکی وین منتقل شد و در چهل و یک سالگی در اثر این بیماری درگذشت. او را در گورستان یهودیان پراگ دفن کردند.

 

کافکا و آثارش - بخش اول 6

 

با این که کافکا را یکی از مشهورترین نویسندگان حوزه‌ی پوچ‌گرایی در ادبیات می‌دانند، باید به این نکته اذعان کرد که در اهم آثار او عدم قطعیت و پرسش‌گری چندان سریان دارد که قهرمان‌های داستان‌هایش همواره اسیر احساس گناه و دلهره هستند. به نظر می‌رسد که این نگاه پوچ‌گرایانه ناشی از نرسیدن به حکم قطعی و نتیجه نهایی‌ای است که در آثار کافکا که بعضن نیمه کاره هم به اتمام می رسند،به وضوح دیده می‌شود. زندگی متناقض در دو وجه کارمندی و نویسندگی، دین یهودی و زبان آلمانی او که حاصل زیست در فرهنگی چندوجهی و چند زبانی است، او را پیامبر راه‌های بی‌سرنوشت و پُر پرسش ساخته است‌. ورطه‌ای که حتا به روی کاغذ هراس‌آور و پر از اضطراب است و نمود آن در آثارش جلوه‌گر است، آن جا که در قبال مسأله حقیقت به صورت نمادین در داستان‌های محاکمه و قصر دنبال یافتن پاسخی درخور است. پاسخی که نه تنها ارائه نمی‌شود بلکه بر برجستگی پرسش می‌افزاید.
از کافکا حدود چهل اثر به دست آمده است، بسیاری نوشته‌های کوتاه بوده و چندین اثر ناتمام نیز از او به جا مانده است. هیچ یک از سه اثر بزرگ او یعنی رمان های محاکمه، قصر و آمریکا در زمان حیاتش به چاپ نرسیدند. خواسته‌ قلبی فرانتس کافکا آن بود که در برابر آیندگان ناشناخته باقی بماند. پیش از مرگ از دوست نزدیکش ماکس برود به عنوان آخرین درخواست خواهش کرد که «هر چه من پشت سر خود به جا گذاشته‌ام باید ناخوانده و تا آخرین صفحه سوزانده شود».خوشبختانه ماکس برود به خواسته دوستش عمل نکرد چرا که به خوبی با آن جنبه از سرشت کافکا در تخطئه کردن خود، آشنایی کامل داشت.

نام کافکا با مهمترین داستان کوتاهش به نام «مسخ» گره خورده است. مسخ رمانی کوتاه و تاثیرگذار است با سبکی پوچ‌گرایانه که دگردیسی غیر قابل برگشتِ یک انسان به حیوان را توصیف می‌کند.خیلی از ما انسانها در دوره‌های مختلفی از زندگی خود درگیر افسردگی یا شاید هم پوچی می شویم.هنر همیشه راه مناسبیست برای اینکه زندگیمان را وارد فضای شادتری کنیم و در این میان عکاسی می تواند به بهترین شکل ممکن این کار را انجام دهد. ما پیشنهاد می کنیم که حتا اگر دوربین عکاسی هم ندارید،با یک گوشی موبایل عکاسی را شروع کنید و برای این شروع کلاس عکاسی مقدماتی مدرسه آرتسنس گزینه مناسبی است.

 

کافکا و آثارش- بخش دوم 3

 

برمیگردیم به کتاب مسخ؛ پسری که وجودش با خواسته‌ها و آمال والدین تعیین و مشخص می‌شود. کافکا در این داستان به شیوه‌ای استادانه انسان را به فراموشی متهم می‌کند، خانواده‌ای که گرگور تا پیش از این تمام وجودش را وقف آنها کرده بود از خود گذشتگی‌های او را نادیده گرفته و در مقابلش به یک مدافعِ انتقام‌جو تبدیل می‌شوند و او را به مرگ محکوم می‌کنند، چرا که او دیگر جایگاهی در جامعه‌ انسانی و حتا خانواده ندارد و این خود ِ فراموشیِ گرگور است که برای او پوچی به بار می‌آورد. در انتها این پرسش در ذهن مخاطب مطرح می‌شود که به راستی گرگور انسانی‌ست که به هیئت حشره درآمده یا خانواده او حشراتی هستند درآمده به هیئت ِ آدمی؟ گرگور است که به موجودی هولناک تبدیل شده یا خانواده‌اش؟ مسخ داستانی کوتاه و تکان‌دهنده‌است از فقدانِ همدردی در دنیای مدرن. ولادیمیر ناباکوف معتقد است: «اگر کسی مسخ کافکا را چیزی بیش از یک خیال پردازی حشره شناسانه بداند به او تبریک می گویم. چون به صف خوانندگان خوب و بزرگ پیوسته است.»

«کسی باید درباره ژوزف‌ ک. دروغ گفته باشد زیرا بدون آنکه خطایی از او سر بزند او را دریک صبحِ فرح‌بخش دستگیر کردند.» این جمله وحشتناک، آغاز داستان «محاکمه» است. کلماتی که کافکا در شروع این داستان به کار برده است یادآور هراسند. ژوزف‌ ک. را دستگیر کردند «بدون آنکه عمل خطایی از او سرزده باشد» این حکم، عدالت را به بی‌‌عدالتی بدل می‌سازد. همچنین رگه‌هایی از طنز سیاه در عبارت «دریک صبح فرح‌بخش» وجود دارد که بیانگر وضعیتی واقعی ولی در عین حال غریب است.کافکا محاکمه را در دوره‌ای از غلیان عمیق روحی نوشته بود که شدیدن ناامید شده و در یاس به سر می‌برده‌است. برای کافکا نوشتن بهترین راه بود تا هم به مقابله با عارضه همیشگی بی خوابی‌اش بپردازد و هم آن‌چه را که در درونش حک شده، به شکل کاملن شفافی ترسیم کند.

 

کافکا و آثارش - بخش اول 7

 

در قصر، رمان بعدی کافکا، نام قهرمان سرگردان و قربانی شده حتا از دیگر داستان‌هایش هم کوتاه‌تر شده و به حرف ساده « ک» تقلیل می‌یابد. شخصیت‌های کتابش بسیار به او می‌مانند، آنها در همان جهان وهم‌ها و تصاویری به سر می‌برند که نویسنده را محاصره کرده‌اند، همانطور که او می‌گفت، « من نماینده‌ی عناصر منفی عصر خود هستم». جستجو برای یافتن قصری که تمامی مردم از آن سخن می‌گویند، که مرکز و ماوای بنیادی ترین آمال و غایت‌هایشان بوده و هست، نمادی برای یافتن حقیقت و سرشت معنابخش آن.

کافکا و آثارش - بخش اول 1

 

به یک معنا می‌توان گفت که نگاه او در آثارش در عین پرداختن به مسائل بدیهی و بعضن بوروکراتیک انسان معاصر که در قامتی سلیس و روان تقریر شده، واجد ابعادی سوررئال است. تجربه زیسته او در قالب زبانی صادق و صریح به جستجو و پرسش از ماوایی همچون قصر می‌پردازد که سرشت و سرنوشت آدمی بدان بازخورد داده شده است. هم از این جاست که وجه مربوط به کلان روایت‌های دینی و فلسفی استنتاج می‌شود.کافکا در جستجوی ابدیت بی‌حاصلی که تصویر کرده، از حیواناتی اجتماعی سخن رانده است که چنان تخته بند واقعیت‌های فریبنده جهان شده‌اند، که ذهن‌شان کند و جانشان فرسوده گشته است و از بد حادثه این درد بی دردی، این اندیشه بدون خرد و این خواستن بدون تمایل آنها را در موقعیت دلهره، هراس و ملال قرار داده است.

اگر این مطلب را دوست داشتید پیشنهاد می‌کنیم مقاله درباره گوستاو فلوبر و آثارش را هم بر روی وبسایت مدرسه آرتسنس مشاهده کنید.

Loading
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید