ترجمه از الهه دوستی هنرجوی مدرسه عکاسی آرتسنس

آنچه در این مقاله میخوانید:
در ابتدای این مقاله جذاب ما سعیمیکنیم یک تعریف اولیه از
فتوبیس آرت (Photo-based Art) یا هنرهای عکس بنیان برای کسانی که تا به حال از وجود این سبک از آفرینش اثر هنری اطلاعی نداشتند ارائه کنیم و سپس با بررسی نمونهها و روشهای مختلف در فتوبیس آرت، آشنایی کاملی با متدهای موجود در این سبک هنری برای علاقمندان به وجود بیاوریم.البته که شما میتوانید در
کلاس Photo-Based Art مدرسه عکاسی آرتسنس بصورت کاملتری با این سبک آشنا شده و همچنین پروژههای فتوبیس جذابی را زیر نظر استاد تولید کنید.
فتو بیس آرت چیست؟
فتوبیس آرت (Photo-based Art) سبکی از هنر است که در آن از عکاسی به عنوان رسانه اصلی برای خلق آثار هنری استفاده میکنند.برخلاف عکاسی سنتی که به ثبت واثعیت محدود است(در عکاسی مستند) فتوبیس آرت با ترکیب عناصر خیالی و همچنین دستکاری خلاقانه،مرزهای واقعیت و تخیل را محو میکند. به زبان ساده یک فتو بیس آرتیست کسی است که با شیوه متفاوتتری از عکاسی یا عکس به عنوان رسانه انتخابی خود برای بیان خلاقانهاش استفاده میکند. برخلاف شکل کلاسیک عکاسی که اغلب به دنبال ثبت و بازنمایی محیط اطراف ما همانطور که هست میباشد، فتوبیس آرت که میتوان آن را جزئی از فاین آرت به حساب آورد، فراتر از یک مستندسازی یا بازنمایی ساده است. در ادامه مقاله برخی از نکات کلیدی که یک فتو بیس آرتیست را از یک عکاس معمولی متمایز میکند، آورده شده است:
ویژگیهای کلیدی فتوبیس آرت:
- استفاده از عکس به عنوان متریال اصلی کار در فتوبیس آرت
بسیاری از آثار فتوبیس یا عکس بنیان در نگاه اول شاید فاصله بسیار زیادی با تعاریف رایج و معمول از عکس و یا رسانه عکاسی داشته باشند. اما ویژگی مشترک بین همه این آثار این است که در همه آنها از عکس یا عکاسی چه بصورت
عکاسی آنالوگ و یا چه بصورت عکاسی دیجیتال و فرآیندهای مرتبط با آنها به عنوان یکی از اصلیترین بخشها برای خلق و ارائه این آثار استفاده شده است.درواقع آثار فتوبیس ارتباط نزدیک خود را با فرآیند عکاسی حفظ کرده ولی هنرمندان در این سبک هیچ محدودیتی برای خود در زمینه انجام هرگونه دخل و تصرف به شکل فیزکی در عکس یا فرآیند عکاسی قائل نیستند.
- اهمیت بینش شخصی در فتوبیس آرت
فتو بیس آرتیستها با یک بینش شخصی به کار خود نزدیک میشوند. همانطور که در
کلاس عکاسی فاین آرت مدرسه آرتسنس اتفاق میافتد، آنها از دوربین نه تنها برای ثبت آنچه میبینند بلکه برای بیان دیدگاه، احساسات و ایدههای منحصر به فرد خود استفاده میکنند. بینش شخصی در فتوبیس آرت نقشی کلیدی ایفا میکند، زیرا این نوع هنر از ترکیب عکاسی و خلاقیت فردی برای ایجاد آثار منحصربهفرد بهره میبرد. هنرمند با تکیه بر تجربهها، دیدگاهها و احساسات خود، عناصری فراتر از واقعیت صرف در عکسها میآفریند. این بینش به اثر هنری عمق و معنا میبخشد و به مخاطب امکان میدهد تا از طریق نگاه هنرمند، به زوایای جدیدی از واقعیت و تخیل دست یابد. همچنین، بینش شخصی باعث تمایز آثار هنری شده و امضای هنری خاصی به هر اثر میدهد که نشاندهنده هویت هنرمند است.
- فتو بیس آرت فراتر از واقعگرایی صرف است
فتو بیس آرت به دنبال خلق تصاویری است که ما در زندگی روزمره با آنها مواجه نمیشویم. این آثار اغلب معانی، احساسات یا مفاهیم عمیقتری را برمیانگیزند. پس فتوبیس آرت فراتر از واقعگرایی صرف است، چراکه این سبک هنری از عکاسی بهعنوان نقطه شروع برای خلق آثاری بهره میبرد که واقعیت را بازتعریف یا دگرگون میکنند. در فتوبیس آرت، تصاویر عکاسی شده مانند
عکاسی مستند دیگر به بازنمایی دقیق واقعیت محدود نیستند، بلکه به ابزاری برای بیان احساسات، مفاهیم یا دیدگاههای ذهنی هنرمند تبدیل میشوند. این آثار با ترکیب عناصر خیالی، نمادین یا انتزاعی، مرز میان واقعیت و تخیل را محو میکنند و به مخاطب تجربهای عمیقتر و چندلایه ارائه میدهند. این رویکرد به فتوبیس آرت امکان میدهد که علاوه بر نمایش جهان بیرونی، ابعاد ذهنی و درونی انسان را نیز به تصویر بکشد. فتو بیس آرتیستها به فراتر از سطح یک عکس نگاه میکنند. کار آنها به ایدههای جذاب و مفاهیم عمیق میپردازد. این شکل از هنر فقط در مورد ثبت آنچه قابل مشاهده است نیست، بلکه در مورد آنچه در لایههای زیرین آن نهفته است نیز هست.
فتو بیس آرت در مورد زیباییشناسی و زیبایی است. فتو بیس آرتیستها تعریف و استانداردهای خود در مورد آنچه یک تصویر را هنری میسازد، بسیار فراتر میبرند. این آثار برای بسیاری از مخاطبان جدی هنر قطعاتیست که از نگاه کردن به آن لذت میبرند و جذابیت بصری آن را قدرمینهند. پس بدون شک برای رسیدن به این نقطه، زیباییشناسی و زیبایی در فتوبیس آرت از عناصر بنیادین هستند که به این آثار عمق و جذابیت میبخشند. در این سبک، زیبایی اثر تنها به معنای هماهنگی بصری میان عناصر به کار رفته در آن نیست، بلکه مفهومی گستردهتر است که شامل انتخابهایی چالش برانگیز حتا در زمان ارائه اثر هنری در یک نمایشگاه، مانند نورپردازی، ترکیب با سایر هنرها و مدیاها، کاربرد رنگها و سایر عناصر و حتا مفهوم و احساس پشت هرشکل و نوع ارائه برای اثر هم میشود. زیباییشناسی در فتوبیس آرت به هنرمند این امکان را میدهد تا فراتر از بازنمایی ساده تصاویر، تجربهای احساسی و فکریای تمام و کمال برای مخاطب خلق کند. این نوع زیبایی، علاوه بر تأثیرگذاری بصری، به آثار هویتی منحصربهفرد میبخشد و به انتقال پیام یا الهامبخشی نیز کمک میکند.
- فتوبیس آرت مفهوممحور است
در حالی که عکاسان به محیط اطراف خود واکنش نشان میدهند، فتو بیس آرتیستها مفاهیم خاصی در ذهن دارند. آنها بر اساس ایدهها، احساسات یا موضوعات، آثارشان را خلق میکنند. پس نتیجه نهایی که به عنوان یک اثر هنری از آنها میبینیم بطور کامل تجسم بینش منحصر به فردشان است. فتوبیس آرت بهطور عمیقی مفهوممحور است، زیرا در این سبک، تصاویر فراتر از بازنمایی ساده واقعیت، به ابزاری برای بیان ایدهها، احساسات و دیدگاههای هنرمند تبدیل میشوند. هر اثر در این حوزه حاوی لایههای معنایی است که ممکن است به روایت یک داستان، طرح یک پرسش فلسفی، یا برانگیختن احساسی خاص در مخاطب بپردازد. هنرمند با استفاده از عناصری مانند ترکیب عکس با هنرهای دیگر، نور، رنگ و حتا دستکاری خلاقانه تصاویر، مفاهیمی را به تصویر میکشد که ممکن است در نگاه اول آشکار نباشند. این رویکرد، فتوبیس آرت را به پلی میان هنر بصری و تفکر تبدیل میکند، جایی که مخاطب دعوت میشود تا معنا را کشف و با اثر تعامل عمیقتری برقرار کند.
پس تا اینجا متوجه شدیم که به طور خلاصه، یک فتو بیس آرتیست از عکاسی یا عکس و ادغام آن با سایر مدیاها و هنرها به عنوان روشی قدرتمند برای بیان خود با روشی عکس محور استفاده میکند و مرزهای آنچه که میتوان از طریق این رسانه منتقل کرد را گسترش میدهد.
در سال ۲۰۱۲، جایزه دویچه بورس آلمان که یکی از مهمترین جوایز عکاسی معاصر است به شخصی اهدا شد که بر طبق تعاریف کلاسیک، عکاس به حساب نمیآمد؛ برنده این جایزه معتبر جان اشتزاکر (John Stezaker)، به خاطر سهم قابل توجهاش در رشد و توسعه هنرعکاسی در دوران معاصر بود. آثار اشتزاکر کلاژهای عکاسی با ترکیب تصاویر یافت شده، کارت پستالها و تصاویر مجلات و کتابها است که برش داده شده و در یک زمینه متفاوت با هم ترکیب شده بودند تا به این ترتیب مفاهیم متعارف عکاسی را به چالش بکشند. عنصر سه بعدی کارهای او مخاطب را متوجه میکند که ماهیت فیزیکی تصویر در کار او اهمیت بسیار زیادی دارد و این موضوعی است که در آثار او که «عکاسی» نامیده میشوند، به طور فزایندهای مشهود است.با گذشت سالها از این اتفاق بحثبرانگیز در دنیای عکاسی، ما امروزه میبینیم که روند ادغام عکاسی با رسانههای هنری دیگر مانند مجسمهسازی، نقاشی و دوخت نشاندهنده تغییر گستردهتر در دنیای هنر به سمت بازتعریف ماهیت عکاسی در هنر معاصر است.
البته دستکاری چاپها و نگاتیوها در دنیای عکاسی چیز چندان جدیدی نیست. تصویرگرایان (Pictorialists) از تکنیکهایی مانند خراشیدن، ترکیب نگاتیوها و نقاشی روی عکسهای چاپ شده برای ارتقای عکاسی به عنوان یک هنر استفاده میکردند. عکاسانی مانند فرانک یوجین (Frank Eugene)، گرترود کاسبیر (Gertrude Kӓsebier) و ادوارد استایکن (Edward Steichen) که در ابتدا پیشینهای در نقاشی داشتند، برای بیان دیدگاه هنری خود، تکنیکهای نقاشی را با عکسهایشان ادغام میکردند. در سال ۱۸۹۹، منتقد هنری ساداکیچی هارتمن (Sadakichi Hartmann) درباره آثار فرانک یوجین نوشت: «او در اصل یک نقاش است و به عکاسی صرفن به عنوان یک رسانه جدید برای بیان فردیت هنری خود نگاه می کند ... ما می توانیم در آثار او تمام آن ویژگیهایی را که حتا برای هر دانشجوی نقاشی شناخته شده است را پیدا کنیم.» علاوه بر اینها در طول تاریخ عکاسی، هنرمندانی مانند من ری (Man Ray ) نیز تکنیکهایی را آزمایش کردهاند که کیفیتهای شاخص و سنتی رسانه عکاسی را به چالش میکشند.
معرفی هنرمندان معاصر در سبک فتوبیس آرت
حالا میرسیم به یک پرسش اساسی! هنرمندان معاصر در عصر دیجیتال که در این سبک فعالند چه تفاوتی با پیشینیان خود دارند و چه چیزی باعث فعالیتهای هنری آنها در سبک جذاب فتوبیس آرت میشود؟ این مقاله در ابتدا به بررسی آثار چهار هنرمند معاصر مقیم بریتانیا میپردازد که مرزهای بین عکاسی و سایر رسانههای هنری را کمرنگتر میکنند: جولی کاکبرن (Julie Cockburn)، آلیکی برین (Aliki Braine)، دارن هاروی-ریگان (Darren Harvey-Regan) و ناتالی هامبرو (Nathalie Hambro).
جولی کاکبرن مانند اشتزاکر، عکاس نیست. کاکبرن که به عنوان مجسمه ساز آموزش دیدهاست، با تصاویر یافت شده کار کرده و آنها را از طریق برش و کولاژ تغییر میدهد، همانطور که در اثر سال ۲۰۱۲ او با عنوان ژاکت آبی « Blue Jumper » مشهود است.
او همچنین رسانههای دیگری مانند گلدوزی، طراحی با بایروس و مایع اصلاح یا چسباندن پلاستیک به سطح یک عکس چاپ شده را در کارهایش اضافه میکند که دراثری از او به نام چهره « Face» دیده میشود.
دنیای هنر مدتهاست که کار منحصر به فرد را برتر میداند و به همین دلیل است که مداخلات کاکبرن آثار عکاسی قابل تکثیر را به یک کار هنری اصیل و منحصر به فرد تبدیل میکند. با این حال، کارهای او بهطور مکرر در نمایشگاهها با عنوان «عکاسی» دستهبندی شده و باعث ارزیابی مجدد مرزها، تعاریف و امکانات رسانه عکاسی در هنر معاصر میشود.
کاکبرن معمولن با عکسهای پرتره کار و آنها را دستکاری میکند تا جنبههای پنهان سوژهاش را آشکار کند. کاکبرن پرترههای عکاسی سنتی را به دلیل ماهیت نمایهای آن ها یک «حقیقت ناقص» می بیند و قصد دارد که با استفاده از رسانههای دیگر، آن را گسترش دهد. او سنت مستند عکاسی را با امکانات خیالی نقاشی، دوخت و کلاژ ترکیب میکند. کاکبرن قصد دارد بینندگان را به چالش بکشد تا فراتر از پذیرش تصویر در ارزش ظاهری آن عمل کنند و در عوض آنها را تشویق به آغاز سفری برای تفسیر و کاوش میکند. او قصد دارد لایههای عمیقتری از معنا را در عکس کشف کند، از صافی ذاتی آن عبور کند و بینندگان را وادار کند تا جوهر واقعی سوژه پرتره را زیر سوال ببرند. او درباره کارش گفته است: «من سعی میکنم چیزی را کشف کنم که در عکس گفته نمیشود. عکسها فقط یک سطح صاف دارند،« وعدهای » که کاملن محقق نمی شود.»
آلیکی براین (Aliki Braine ) نیز به عنوان یک مجسمهساز آموزش دیده است. با این حال، او بر خلاف کاکبرن، تا همین اواخر از عکاسی در کارش به شکلی سنتی استفاده میکرد، یعنی استفاده از دوربین برای ایجاد یک تصویر. هرچند، چاپهای بهدستآمده توسط او ، عکسهایی کاملن نمایهای و مرسوم نیستند. آثار او ریشه در سنتهای نقاشی منظره دارد. او هم درست مانند کاکبرن از محدودیتهای مستند عکاسی احساس ناامیدی میکرد: «من در جستجوی منظره کهن الگو بودم. بیرون می رفتم و به دنبال منظرههایی بودم که اما نتوانستم آنها را در دنیای واقعی پیدا کنم، بنابراین باید عکس را دوباره خلق کنم تا دغدغههای زیباییشناختی خود را در آن برآورده کنم». برای رفع این مشکل، با در نظر گرفتن نگاتیو به عنوان سطحی برای بیان هنری، برین بینندگان را به چالش میکشد تا در گفتمانی تخیلی شرکت کنند و فراتر از شواهد ارائه شده در عکس چاپ شده نگاه کنند. او با نقاشی روی نگاتیو با جوهر سیاه، کنتراست قابل توجهی ایجاد میکند که منجر به یک لایه سفید وهم انگیز در چاپ نهایی می شود. این تکنیک در مجموعههایی مانند «Draw Me A Tree» در سال 2006 و تصاویر «White Out Sky» از سال 2007، مشاهده میشود.
او در آثار این دو مجموعه عناصر تخیلی را با واقعی ترکیب میکند تا فضایی سورئال و رویایی ایجاد کند. او همچنین از سنجاقها و سوراخکنندهها برای دستکاری بیشتر نگاتیو استفاده و آن را به شکلهای انتزاعی تبدیل میکند، همانطور که در مجموعه دیگرش با عنوان شکار « The Hunt » در سال 2008 نشان داده شد. این مجموعه به یک نقاشی از پائولو اوچلو ارجاع میدهد، اما انتزاعهای برین بیننده را وادار میکند تا به مفهومپردازی و تصور فراتر از آن بپردازد.
بر خلاف تصاویر کاکبرن، چاپ های برین ویژگی تکثیرپذیری خود را حفظ میکنند، اگرچه او تاکید کرده است که مداخلات روی نگاتیوها به دلیل ضعیف شدن نگاتیو اصلی منجر به توانایی چاپ در تعدادی محدود میشود. به طور کلی، کارهای برین خطوط بین عکاسی، نقاشی و انتزاع را محو و بینندگان را به کاوش و تفسیر تصاویر او در فضایی جدید دعوت میکند.
کارهای اخیر برین فرآیند انتزاعی شدن را حتا بیشتر پیش میبرد. او دیگر فیلم را در دوربین نمیگذارد و به جای آن فیلمهای رنگی که توسعه یافته اما نوردهی نشده است را سوراخ میکند. نتیجه یک چاپ روی کاغذ با رنگهای خاکستری و سیاه است شبیه به یک فرآیند عکاسی، اگرچه ویژگیهای شاخص عکاسی در این سری از آثارش به طور کامل حذف شدهاند. به این معنی که تصویر دیگر به عنوان نمایندهای از واقعیت عمل نمیکند و صرفن به عنوان یک شیء فیزیکی وجود دارد.
هنرمند دیگری که در آثارش دائمن رابطه بین عکس و مرجعیت داشتن را زیر سوال میبرد، دارن هاروی ریگان (Darren Harvey-Regan) است. گنجاندن اشیاء فیزیکی در کارهای او به طور مکرر در ذهن بینندگان سوالاتی را در مورد اینکه آیا اثر هنری که با آن مواجه شدهاند یک عکس است یا یک مجسمه، مطرح میکند. نمونه اخیر او اثر عبارت (یک قطعه)، قطعه (یک عبارت) « Phrase (a fragment), Fragment (a phrase) » است که در آن یک سنگ در بالای عکسی از همان سنگ نمایش داده میشود.
کنار هم قرار گرفتن این عناصر در کارهای او سؤالاتی در مورد رابطه بین شی فیزیکی و بازنمایی آن در عکس ایجاد میکند. اگرچه به ما گفته میشود که سنگ همان شیئی است که در عکس به تصویر کشیده شده است، اما آنها متفاوت به نظر میرسند. سنگ را می توان از زوایای مختلف مشاهده کرد که باعث ایجاد سایه ها و بازی های نوری مختلف میشود که همه آنها با زاویه دیدی که در عکس به تصویر کشیده شده متفاوت است. ما متوجه میشویم که تصویر در عکس از سنگی که به آن نگاه میکنیم متفاوت است و از این رو عکس را به عنوان یک شی فیزیکی مستقل تشخیص می دهیم و هنرمند با این نوع ارائهاش، بر فیزیکی بودن عکس به عنوان یک شیء مستقل تأکید دارد.
مفهوم عکس به عنوان یک شیء زمانی ملموستر میشود که عکسها به شکل یک کتاب عکس درآیند. کتاب به عنوان شیئی که طراحی شده است تا آن را برداشت و صفحاتش را بهطور فیزیکی ورق زده تا عکسها دیده شوند. کار اخیر ناتالی هامبرو (Nathalie Hambro) با عنوان « Sin – Unseen » یک کتاب هنری با تیراژ محدود است که مجموعهای از تصاویر پولاروید او را ارائه میدهد.
سابقه فعالیت هنری گسترده او در این اثر منعکس شده است؛ پیشینه هنری متنوع هامبرو، از جمله تجربه در طراحی جواهرات و نویسندگی، در طراحی کتاب مشهود است که مواد صنعتی و صنایع دستی پیچیده را در خود جای داده است. او عکسهای خود را در قابهایی با ابزار دستی ارائه میدهد که از فلزات ساخته شدهاند و عناصری مانند بلبرینگ و توری مسی را در خود جای داده و نکته مهم اینجاست که اینها هم خود بخشی از آن اثر هنری را تشکیل میدهند. در گناه – نادیده عکسها درون یک پوشش پلکسی ارائه میشوند که با قفلی محکم شده است که روی آن شماره نسخه را نشان میدهد و عنوان اثر هم بر روی نواری از جنس استیل ضد زنگ حک شده است. این کتاب در یک کیسه ساخته شده از پارچه صنعتی براق قرار دارد که دارای یک برچسب فلزی برجسته است و به همراه یک جفت دستکش رنگ شده به صورت دستی ارائه میشود. طراحی کتاب و ویژگیهای فیزیکی آن به وضوح به اندازه محتوای عکاسی آن اهمیت دارند.
موضوع مشترک در آثار این چهار هنرمند مورد بحث، ترکیب عکاسی با رسانههای دیگر است که به به چالش کشیدن دستهبندیهای موجود برای آثار هنری میانجامد. ماهیت فیزیکی آثار در این کارها از اهمیت بالایی برخوردار است که شاید این بازتابی از واکنش به نفوذ تصاویر دیجیتال وابسته به صفحهنمایش است که امروزه ما را احاطه کردهاند. از یک جنبه، آنها در حال ادامه دادن سنت دستکاری و بهبود در عکاسی هستند، اما در این عصر دیجیتال، هر چیز « دستساز» شاید اهمیت جدیدی پیدا کرده باشد. این هنرمندان در حال خلق «اشیاء» منحصر به فرد یا تولید آثار در ویرایشهای بسیار محدود هستند که با سهولت تولید آثار دیجیتال در عکاسی امروز مقابله میکند.
چگونه فتوبیس آرت را شروع کنیم؟
همانطور که بالاتر از این هم اشاره کردیم شرکت در کلاس فتوبیس آرت مدرسه عکاسی آرتسنس راه خوبی برای شروع فعالیت هنری در زمینه فتوبیس آرت است جالب اینجاست که برای شروع خلق آثار هنری در این زمینه، شما حتا به دوربین عکاسی هم نیاز ندارید و مثل خیلی از هنرمندان دیگر این رشته میتوانید با استفاده از آثار دیگر عکاسان کارهای فتوبیس خود را شروع کنید. هیج محدودیتی که به چه شکلی اثر هنری در قالب فتوبیس آرت تولید کنیم وجود ندارد و شما میتوانید راههای مختلفی را در این زمینه امتحان کنید اما ما در ادامه این مقاله یکی از جذابترین روشهای تولید فتوبیسآرت را با هم بررسی میکنیم.
شیوههای عکاسی بدون دوربین و پتانسیل آنها برای استفاده در فتوبیس آرت
تکنیکهای ثبت و تولید عکس بدون استفاده از دوربین (Camera-less Photography) در تاریخ عکاسی توسط نسلهای متعددی از هنرمندان مورد استفاده و تفسیر مجدد قرار گرفتهاند و با اینحال همچنان هم این تکنیکها توسط هنرمندان معاصر برای خلق فتوبیسآرت استفاده میشوند. این تکنیکها، در حالی که به شیوههای متعارف عکاسی مرتبط هستند، اما یک رویکرد منحصر به فرد و تجربی برای ایجاد تصاویر و روشی متفاوت و رادیکال برای بیان بصری ارائه میدهند که اغلب به دیدگاههایی جدید و روشنگر در دنیای هنر منجر میشود.
زمانی دوروتیا لانگ، عکاس مستند آمریکایی گفته بود: « دوربین ابزاری است که به مردم یاد می دهد چگونه بدون دوربین ببینند.» عکاسان بیدوربین چالش ضمنی این گفته او را بهطور کاملن جدی میپذیرند و در همان قدم اول دوربین را کنار میگذارند. آنها روشهای جایگزین را برای ثبت و نمایش عناصر عکاسی به شیوهای مستقیم و استعاری انتخاب میکنند. این رویکرد به آنها اجازه می دهد تا راه های مختلف ایجاد تصاویر بصری را کشف کرده و مفاهیم سنتی عکاسی را به چالش بکشند.
روش های مختلفی برای ساخت تصاویر بدون دوربین وجود دارد مانند فوتوگرامها، رادیوگرافها، لومینوگرامها و کمیگرام که در ادامه این مقاله به بررسی آنها میپردازیم.
فوتوگرام
«فوتوگرام ... که ماهیت منحصر به فرد فرآیند عکاسی را تجسم می بخشد، عنصر کلیدی عکاسی است. این تکنیک به ما اجازه میدهد تا بدون استفاده از هیچ دستگاهی، نقش متقابل نور را بر روی یک صفحه کاغذ حساس ثبت کنیم.»
نقل قول از لازلو موهولی-ناگی (László Moholy-Nagy -1932)
رایجترین تکنیک عکاسی بدون دوربین، فوتوگرام است، اصطلاحی که شامل تمام تصاویری میشود که به سادگی با تماس اشیاء بر روی سطوح حساس به نور (فیلم) ساخته میشوند. فوتوگرامها معمولن منحصر به فرد هستند و تصویری به اندازه واقعی از شیء ای که رسیدن نور به سطح حساس به نور را مسدود میکند تولید میکنند. سیلوئت حاصل، یک رد و ثبتی مستقیم از لمس و حضور آن شیء است.
فتوگرامهای فاکس تالبوت
ویلیام هنری فاکس تالبوت (William Henry Fox Talbot) اولین کسی بود که به آزمایش و بررسی سیستماتیک پتانسیل تکنیک فوتوگرام بر روی کاغذ پرداخت. تالبوت استفاده از موضوعاتی مانند گیاهان و نمونههای پارچهای را ترجیح میداد، اشیاء مناسب و مسطحی که الگوهای دلپذیری را هنگام قرار گرفتن زیر شیشه بر روی کاغذ حساس در زیر نور خورشید ایجاد میکردند. او به سرعت این نکته را درک کرد که تونهای معکوس این تصاویر «نگاتیو»، میتوانند با قرار گرفتن در تماس با ورقهای اضافی کاغذ حساس و تکرار فرآیند، برای تولید چاپهای پوزیتیو استفاده شوند. این امر انقلاب تکثیر انبوه در عکاسی را به وجود آورد. از این نظر، ما باید به خاطر این نوآوری از عکاسی بدون دوربین سپاسگزار باشیم.
فتوگرامهای آنا آتکینز
آنا اتکینز (Anna Atkins) همعصر فاکس تالبوت، که یک تصویرگر و گیاه شناس بود، از هر دو جنبه عملی و زیبایی شناسی فوتوگرامها بهرهبرداری کرد و تقریبن بهطور انحصاری بر روی تصاویر نمونههای گیاهی تخصص یافت. آتکینز از همان تکنیکهای پایهای که تالبوت استفاده میکرد بهره برد، اما از کاغذ سیانوتایپ استفاده کرد که تصاویری با ته رنگ آبی پروسی تولید میکرد که میتوانست به سادگی در آب توسعه یابد.
آتکینز به عنوان اولین زن عکاس شناخته میشود که کتابی با تصاویر عکاسی شده به نام «جلبکهای بریتانیایی: تأثیرات سیانو تایپ-۱۸۴۳» را منتشر کرد و بعدتر با «سیانو تایپهای سرخسهای بریتانیایی و خارجی-۱۸۵۳» و «گیاهان گلدار و سرخسهای بریتانیایی و خارجی-۱۸۵۴» ادامه داد. او که قبلن در تصویرسازی فنی مهارت داشت،در آثارش از فرآیند عکاسی سیانوتایپی که توسط سر جان هرشل (John Herschel) در ۱۸۴۲ اختراع شده بود استفاده میکرد. در این فرآیند، یک ورق کاغذ با محلولهای نمک آهن برس خورده و در تاریکی خشک میشد. پس از قرار دادن یک شیء بر روی کاغذ در نور خورشید به مدت چند دقیقه، کاغذ در آب شسته میشد و در آخر در فرآیند اکسیداسیون، تصویری سفید بر روی پسزمینهای با رنگ آبی درخشان یا سیان تولید میکرد.
از دهه ۱۸۸۰به بعد بود که از فرآیند سیانو تایپ برای کپی کردن نقشههای مهندسی و معماری استفاده شد و به این ترتیب اصطلاح « بلو پرینت » به وجود آمد.
فتوگرامهای فلوریس نیوسس
فلوریس نیوسس (Floris Neusüss) تمام دوران حرفهای خود را به مطالعه، گسترش و آموزش فوتوگرام اختصاص داد. نیوسس با فوتوگرامهای بدن کامل (Körperfotogramms) که برای اولین بار در دهه ۱۹۶۰ به نمایش گذاشت، هم از نظر مقیاس و هم از نظر شیوه بصری به فرآیند فوتوگرام جان تازهای بخشید. از آن زمان تا پایان عمرش او به طور مداوم به بررسی امکانات فنی، مفهومی و بصری فوتوگرام پرداخته است.
فتوگرامهای سوزان درگس

در طول دهه ۱۹۹۰، سوزان درگس(Susan Derges)، متولد ۱۹۵۵، با عکسهایش از آب شهرت یافت. او این آثار را با استفاده از تاریکی شب به عنوان تاریکخانهاش، غوطهور کردن ورقهای بزرگ کاغذ عکاسی در رودخانه ها و استفاده از ماه و چراغ قوه برای ایجاد نوردهی خلق کرد.
در میان بینظمی ظاهری، درگس حس شگفتی نسبت به نظمی نهفته در تلاطم آبها را آشکار میکند. او مرز بین دو قلمرو درهم تنیده را بررسی می کند: یکی دنیایی درونی؛ رویایی یا تخیلی و دیگری دنیای بیرونی؛ طبیعت پر جنب و جوش و مسحور کننده.
فتوگرامهای آدام فاس
آدام فاس(Adam Fuss) متولد 1961، از خاطرات کودکی و برخوردهای شخصی خود الهام گرفته است. آثار هنری او بر آشکار کردن پنهانها، ثبت چیزهای زودگذر و کاوش در مفاهیم جهانی هستی و عدم تمرکز دارد. فاس علاوه بر مهارت در تکنیکهای تاریخی و مدرن عکاسی، مجموعهای از نقشمایههای نمادین را نیز در آثارش توسعه داده است.
فتوگرامهای کورنیلیا پارکر
کورنیلیا پارکر (Cornelia Parker) در آثارش اغلب به نوعی از عکاسی برای تبدیل یک ایده مفهومی یا زبانی به فرم بصری استفاده کرده است، که به هر روش دیگری به دشواری بتوان آن را به تصویر کشید. در فوتوگرام به ظاهر سادهاش« نفس حبس شده: پرز و گرد و غبار Bated Breath- ۱۹۹۷» گرد و غبار، دشمن عکاسی متعارف، به موضوع و وسیلهای برای برانگیختن صدای ظریف و حس شگفتی تبدیل میشود. پارکر در مورد ساخت این تصویر توضیح میدهد: « من بر روی دستان و زانوهایم در گالری ساکت بودم و سعی میکردم با ترس از ارتفاعم کنار بیایم، زمانی که بر روی لایه نمدی گرد و غباری که در لبههای حفاظ جمع شده بود، متمرکز شدم. این گرد و غبار یک آکوستیک انباشته را تشکیل میداد که در طول زمان بر اثر حضور و حرکت هزاران بازدیدکننده در آنجا جمع شده بود. بعدتر، همین گرد و غبار و پرزها که بین شیشه محبوس شده بودند، توسط من به عنوان یک نگاتیو برای تولید یک فوتوگرام استفاده شد.»
رادیوگرافیها
کشف اشعه ایکس در سال ۱۸۹۵ پتانسیلهای فرآیند عکاسی بدون دوربین را گسترش داد. تصویر تولید شده در این فرآیند نوعی فوتوگرام بود که نه تنها سیلوئت یک شیء قرار داده شده در جلو سطح عکاسی را نشان میداد، بلکه به درون آن شیء نیز نفوذ کرده و ساختار پنهان داخلی آن را نیز آشکار میکرد. کاربردهای پزشکی این رادیوگرافیها واضح بود، اما تأثیر بصری شگفتانگیز و پتانسیل آنها در خلق آثار هنری فتوبیس نیز غیرقابل مقاومت بود چرا که اشعه ایکس شواهد ملموسی از جهانی نامرئی و فراتر از قابلیتهای بینایی انسان ارائه داد.
آلن آرچیبالد کمپبل-سوینتون (Alan Archibald Campbell-Swinton) پیشگام آزمایش این کشف جدید برای کاربردهای پزشکی بود و در سال ۱۸۹۶ نخستین آزمایشگاه رادیوگرافی را در بریتانیا افتتاح کرد. آزمایشهای او در تصویربرداری ادامه یافت و در سال ۱۹۰۸ فرضیههایی درباره « مشاهده الکتریکی از راه دور» – چیزی که امروزه آن را به عنوان تلویزیون میشناسیم – منتشر کرد.
رادیوگرافیهای نیک ویسی
نیک ویسی(Nick Veasey) متولد ۱۹۶۲، هنر خلق تصاویر اشعه ایکس را اصلاح کرده و دامنه موضوعاتی را که این فرآیند میتواند در بر بگیرد را ( از جمله اشیایی در ابعاد بزرگ مانند وسایل نقلیه موتوری) که تا پیش از این استفاده از آنها برای ایجاد فتوگرام چالش برانگیز بودند را گسترش داده است. از سال ۲۰۱۶، موزه ویکتوریا و آلبرت با او برای تولید رادیوگرافیهای پرتو ایکس با کیفیت بالا در مجموعههای مد و فشن همکاری کرده است. این همکاری شامل گرفتن تصاویر پرتو ایکس با جزئیات از لباسهای نمادین توسط طراح مشهور کریستوبال بالنسیاگا و همچنین اشیایی است که در نمایشگاه Fashioned from Nature در سالهای ۲۰۱۸-۲۰۱۹ به نمایش گذاشته شد.
فوتوگرامها و رادیوگرافها در اوایل قرن بیستم به خاطر ارزش زیباییشناختیشان توسط هنرمندان جنبشهای هنری آوانگارد از جمله دادا و سوررئالیسم و همچنین کسانی که به تکنیکهای سنتی پشت کردند و به سمت انتزاع رفتند، دوباره کشف شدند. در میان این هنرمندان، لازلو موهولی-ناگی بود که در سال ۱۹۲۲ شروع به آزمایش فرآیندهای عکاسی بدون دوربین کرد. پس از او من ری به طور خاصی فوتوگرامها یا آنچه او به نام خود «ریوگراف» نامید، را در آثار هنری و سفارشات تجاریاش اعمال کرد. هموطن آمریکاییاش، کورتس موفات، در دهه ۱۹۲۰ به لندن نقل مکان کرد، و در آنجا استودیوی پرتره و امپوریوم طراحی راهاندازی کرد، فوتوگرامهایش را به نمایش گذاشت و از آنها به عنوان طرحهایی کاربردی در دکوراسیون داخلی مدرن استفاده کرد.
لومینوگرامها
لومینوگرام (Luminogram) نوعی از عکاسی بدون دوربین است که در آن تنها از نور و مواد حساس به نور برای ایجاد تصویر استفاده میشود، بدون اینکه نیازی به اشیاء فیزیکی باشد. در واقع، تفاوت اصلی لومینوگرام با فتوگرام این است که در لومینوگرام هیچ شیئی روی سطح حساس به نور قرار نمیگیرد و تمام اثر تنها با کنترل نوردهی ایجاد میشود.
گری فابیان میلر
گری فابیان میلر (Garry Fabian Miller)، تمام عمر خود را به یک تحقیق بصری و فلسفی بلندمدت در این زمینه اختصاص داده است. او دوربین را حذف میکند تا بر عناصر اصلی عکاسی تمرکز کند: نور و زمان. بسیاری از آثار او لومینوگرامهایی هستند که با تاباندن نور از طریق ظروف شیشهای و بر روی اشکال کاغذی برشخورده قبل از ثبت و بر روی کاغذ عکاسی شکل گرفتهاند. آثار او چرخه زمان را در طول یک روز، ماه یا سال از طریق آزمایشهایی کنترلشده با مدتهای مختلف تابش نور نمایش میدهند. علاوه بر این، این آثار با دیده شدن در توالیهایی که یک موتیف و دامنه رنگ واحد را بررسی کرده و توسعه میدهند، غنیتر میشوند. اغلب این تصاویر بهعنوان منظره به حساب آمده و توسط نور طبیعی ثبت میشوند.
برای ساخت تصویر « نفس کشیدن در جنگل بیچ، میهن، دارتمور، بیست و چهار روز نور خورشید-۲۰۰۴»، فابیان میلر در طول ۲۴ روز در بهار برگها را جمعآوری میکرد. او آنها را در یک عدسی عکاسی قرار داد و از برگها به جای نگاتیو برای پروجکت کردن تصویرشان بر روی کاغذ عکاسی استفاده کرد. هر ردیف عمودی نمایانگر یک روز جمعآوری و چاپ است. این ترتیب، اثر تدریجی کلروفیل را که وارد برگ میشود تا آن را سبز کند، نشان میدهد.در واقع این کار او مقایسهای بین این فرآیند در زندگی گیاه و فرایند تولید تصویر در جریان عکاسی است که هر دو به قدرت تبدیل کنندگی نور وابسته هستند.
کمیگرام
کمیگرام (Chemigram) یک تکنیک تجربی و خلاقانه در عکاسی است که در آن تصویر با استفاده از مواد شیمیایی عکاسی ایجاد میشود. برخلاف روشهای سنتی که به نوردهی وابستهاند، کمیگرام نتیجه تعامل مستقیم مواد شیمیایی (مانند محلولهای ظهور و تثبیت) با سطح حساس به نور (مانند کاغذ عکاسی) هستند. این تکنیک اغلب به عنوان راهی برای ایجاد آثار هنری انتزاعی و منحصربهفرد استفاده میشود. کمیگرام با دستکاری مستقیم سطح کاغذ عکاسی توسط مواد شیمایی ساخته میشوند، اغلب با استفاده از لاکها، روغنها، شربت یا موم و مواد شیمیایی عکاسی و البته گاهی اوقات نیز با اشکالی دستساز بر روی صفحه حساس حکاکی میشوند. آزمایشهای تجربی مستند اغلب بخش مهمی از این فرآیند هستند.
کمیگرامهای پییر کوردیه
پییر کوردیه (Pierre Cordier)، پیشگام این شکل متمایز از عکاسی بدون دوربین، کار خود را "جهش"، "هیبرید" و "حاشیهای" توصیف میکند؛ عکسهایی جعلی از دنیایی خیالی، غیرممکن و دستنیافتنی. کمیگرامی او پر از معماهای بصری و زبانی هستند.
علاقه کوردیه به الگوهای پیچیده در آثارش به خوبی نشان داده شده است. فضایی که به آثار نویسنده، شاعر و فیلسوف آرژانتینی، خورخه لوئیس بورخس، ارجاعات بسیاری دارد. این آثار از اشکال حروفی تشکیل شدهاند که شعر بورخس به نام "لا سوما" را میسازند. با این حال، حروف تقریبن غیرقابل خواندن هستند و اشکال آنها به هم پیوسته و به عنوان مسیرهایی در جهات مختلف دیده میشوند.
کوردیه در استودیوی خود در بروکسل، بیشتر شبیه یک نقاش یا چاپگر کار میکند تا یک عکاس، زیرا بوم یا صفحه چاپ را با کاغذ عکاسی جایگزین میکند. او با استفاده از مواد شیمیایی مانند لاک، موم، چسب، روغن، تخممرغ و شربت تصاویر رمزآلودی خلق میکند که تحقق آنها به هیچ وسیله دیگری ممکن نیست. در کار کوردیه، فرآیند خود به اثر هنری تبدیل میشود و سبک او همان تکنیک اوست.
کمیگرامهای مارکو بروئر
مارکو بروئر (Marco Breuer) «رکوردهای عکاسی» خود را نیز با استفاده از تکنیکهای کیموگرام انجام میدهد. بروئر پتانسیل کارهایی که انواع مختلف کاغذ عکاسی برای انجام آنها طراحی شدهاند را به چالش میکشد و با آزمون و خطاهای مختلف، آنها را در معرض خراشیدن، سوزاندن، تا کردن، سوراخ کردن یا مداخلاتی دیگر قرار میدهد تا ترکیبهای انتزاعی ایجاد کند. بیشتر عکسهای سنتی یک لحظه واحد را ثبت میکنند؛ در مقابل، انگار آثار بروئر زخمهایی را در طول زمان جمعآوری میکنند.
آثار خاص هلن چادویک
غیر از اشخاصی که در بالا به آنها اشاره کردیم، هنرمندان دیگری نیز به استفاده از روشهای بدون دوربین روی آوردهاند البته نه به عنوان رسانه اصلی خود، بلکه بیشتر به دلیل پتانسیل بسیار بالای آثار فتوبیس برای تحقق و انتقال یک مفهوم دارد از آن استفاده میکنند.به عنوان مثال هلن چادویک (Helen Chadwick) از کپیهای رنگی به طور پیچیده و غیرمتعارف استفاده کرد تا کلاژهای شگفتانگیزی ایجاد کند. در «از تغییر پذیری» (۱۹۸۶)، چادویک بدن خود و اشیاء دیگر را بر روی یک کپیکننده قرار میدهد تا جهانی اثیری از اشکالی ایجاد کند که به نظر میرسد در یک استخر شناورند.
پیشرفتهای اخیر در فناوری عکاسی و زوال دوربینهای سنتی اگرچه به نظر غمانگیز میآید اما به نظر میرسد خلاقیت هنرمندانی را که از تکنیکهای بدون دوربین در آثار فتوبیسشان استفاده میکنند را افزایش داده و همچنین جذابیت عمومی فزایندهای برای عکاسی بدون دوربین در هنرمندان ایجاد کرده است. چنین آثاری پیشفرضهای عکاسی به عنوان یک رسانه نمایشی و تولیدی را به چالش میکشند. اگرچه در برخی مواقع آثار تولید شده در زمینه فتوبیس مبهم هستند و در برابر طبقهبندی مقاومت میکنند، اما بدون شک همه آنها فضایی خوشایند را برای تخیل در ذهن مخاطبانشان باقی میگذارند.
اگر این مطلب را دوست داشتید پیشنهاد میکنیم مقاله عکاسی فاین آرت چیست؟ را هم بر روی وبسایت مدرسه عکاسی آرتسنس مطالعه کنید.